پرتال جامع علوم

Comprehensive Science Portal

پرتال جامع علوم

Comprehensive Science Portal

مشخصات بلاگ
پرتال جامع علوم

*طب تخصصی
*نجوم و هیئت
*روانشناسی تخصصی
و مکاتب متعدد آن
*موضوعات دینی
*فلسفی
*عرفانی
*تفسیر
*تاریخ اسلام
*علم کلام
*فقه و اصول
*و بسیاری از عناوین موضوعت دیگر
**این سایت تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشد**

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

حکمت فصول چهارگانه سال‏

و ایضاً تفکّر نما در بلند و پست شدن آفتاب، براى آن که در هر سال چهار فصل مختلف پدید آید و تدبیر در مصلحت حکیم قدیر ظاهر گردد، پس در زمستان حرارت در باطن درخت و نبات پنهان مى‏گردد که مادّه‏هاى میوه در آنها متولد گردد و در هوا کثافتى پدید آید که از آن ابر و باران در هوا متولد شود و ابدان حیوانات محکم شود و قوّت یابد.

و در بهار موادّى که در زمستان اشجار و نباتات متولّد شده به حرکت آیند، و گیاه‏ها و گل‏ها و شکوفه‏ها برویند و حیوانات براى فرزند به هم رسانیدن به حرکت آیند.

و در تابستان به سبب شدت حرارت هوا میوه‏ها پخته مى‏شوند و رطوبات فاضله و اخلاط فاسده ابدان حیوانات به تحلیل روند و رطوبت روى زمین کم شود که اعمال و عمارات و غیره به آسمانى میسّر گردد.

و در پائیز هوا صاف گردد و بیمارى‏ها مرتفع گردد و بدن‏ها صحیح شود و شب‏ها دراز شود که اعمالى که در شب باید به عمل آید میسّر گردد، و اگر مصالح این فصول را استقصا نمائیم سخن به طول مى‏انجامد.

اکنون تفکّر کن.

 

 در گردیدن آفتاب به حرکت خاصه خود در بروج دوازده‏گانه یعنى حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و میزان‏و عقرب و قوس و جدى و دلو و حوت و تدبیر صانع قدیر در آن، به درستى که به این دور تمام مى‏شود سال و به عمل مى‏آید فصول چهارگانه، یعنى بهار و تابستان و پائیز و زمستان و در این مقدار از حرکت آفتاب غلّه‏ها و میوه‏ها مى‏رسد و کارشان تمام مى‏شود و باز در سال دیگر نشو و نما از سر مى‏گیرند. نمى‏بینى که سال شمسى مقدارش حرکت آفتاب است از اول حمل تا اول حمل؟ و به این سال و امثال آن پیمایند زمان‏ها را از زمانى که حق تعالى عالم را آفریده تا هر عصر و زمانى که خواهد. و به این‏ها حساب مى‏کنند مردم عمرهاى خود را و وقت‏هاى قرض‏ها و اجارات و معاملات و سایر امور خود را و به یک دوره آفتاب، یک سال تمام مى‏شود و به این حساب مضبوط مى‏گردد.

نظر کن در چگونگى تابیدن آفتاب که به چه نحو تدبیر کرده است حکیم وهّاب، به درستى که اگر در یک موضع آسمان ایستاده بود و تجاوز از آن نمى‏نمود هر آینه بسیارى از جهات از نور آن بهره‏ور نمى‏گردیدند و کوه‏ها و دیوارها و سقفها مانع مى‏گردید تابش آن را و چون مى‏خواست فیضش عام و نفعش تمام باشد چنان مقدّر ساخته که در اول روز از مشرق بر آید و بر آنچه مقابل آن است از جهت مغرب بتابد و پیوسته حرکت کند و بگردد به جاهاى مختلف الاوضاع از نور خود بهره رساند تا به مغرب منتهى گردد و به جانب مشرق که در اول روز نتابیده بتابد،

 

 پس هیچ موضعى از مواضع نمى‏ماند که بهره خود رااز نور خورشید نیابد زهى منعمى که در خوان احسانش گرده خورشید را به ذرات بر جمیع ساکنان معموره امکان از جماد و نبات و انسان و حیوان قسمت کرده و هیچ یک را بى‏بهره نگذاشته.

پس فرمود که: اگر آفتاب یک سال یا کمتر تخلف مى‏ورزید و بر اهل جهان نمى‏تابید حال ایشان ابتر مى‏بود، بلکه ایشان را در آن حال ثبات و بقا محال مى‏نمود، پس مردم نمى‏بینند که این قسم امور جلیله که نزد ایشان در تحصیل آنها چاره و حیله نیست چگونه بر مجارى خویش جارى گردیده‏اند و جهت صلاح عالم و بقاى نوع بنى آدم از اوقات خود تخلّف نورزیده‏اند.

استدلال کن به ماه که در آن دلایلى است نمایان بر وجود خداوند عالمیان که عامّه ناس در معرفت ماه‏ها به کار مى‏فرمایند، و سال قمرى را به آن مى‏شناسند اما با سال شمسى که مبنى بر حرکت آفتاب است موافق نیست زیرا که سال قمرى جمیع چهار فصل را فرا نمى‏گیرد و نشو و نماى ثمار و اشجار در آن مدت تمام نمى‏شود و به این سبب ماه‏ها و سال‏هاى قمرى از ماه‏ها و سال‏ها شمسى تخلّف مى‏ورزند و ماهى از ماه‏هاى قمرى مانند ماه مبارک رمضان‏ گاه در زمستان گاه در تابستان مى‏باشد.


**توحید مفضل سخنان امام صادق علیه السلام **

 ******

 

     ظهر ماه رمضان زلف میفشان که فقیه 

  بخورد روزه خود را بگمانش که شب است

******


  **  السلام علیک یا ولی الله فی ارضه **

 

حکمت فصول چهارگانه سال‏

و ایضاً تفکّر نما در بلند و پست شدن آفتاب، براى آن که در هر سال چهار فصل مختلف پدید آید و تدبیر در مصلحت حکیم قدیر ظاهر گردد، پس در زمستان حرارت در باطن درخت و نبات پنهان مى‏گردد که مادّه‏هاى میوه در آنها متولد گردد و در هوا کثافتى پدید آید که از آن ابر و باران در هوا متولد شود و ابدان حیوانات محکم شود و قوّت یابد.

و در بهار موادّى که در زمستان اشجار و نباتات متولّد شده به حرکت آیند، و گیاه‏ها و گل‏ها و شکوفه‏ها برویند و حیوانات براى فرزند به هم رسانیدن به حرکت آیند.

و در تابستان به سبب شدت حرارت هوا میوه‏ها پخته مى‏شوند و رطوبات فاضله و اخلاط فاسده ابدان حیوانات به تحلیل روند و رطوبت روى زمین کم شود که اعمال و عمارات و غیره به آسمانى میسّر گردد.

و در پائیز هوا صاف گردد و بیمارى‏ها مرتفع گردد و بدن‏ها صحیح شود و شب‏ها دراز شود که اعمالى که در شب باید به عمل آید میسّر گردد، و اگر مصالح این فصول را استقصا نمائیم سخن به طول مى‏انجامد.

اکنون تفکّر کن.

 

 در گردیدن آفتاب به حرکت خاصه خود در بروج دوازده‏گانه یعنى حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و میزان‏و عقرب و قوس و جدى و دلو و حوت و تدبیر صانع قدیر در آن، به درستى که به این دور تمام مى‏شود سال و به عمل مى‏آید فصول چهارگانه، یعنى بهار و تابستان و پائیز و زمستان و در این مقدار از حرکت آفتاب غلّه‏ها و میوه‏ها مى‏رسد و کارشان تمام مى‏شود و باز در سال دیگر نشو و نما از سر مى‏گیرند. نمى‏بینى که سال شمسى مقدارش حرکت آفتاب است از اول حمل تا اول حمل؟ و به این سال و امثال آن پیمایند زمان‏ها را از زمانى که حق تعالى عالم را آفریده تا هر عصر و زمانى که خواهد. و به این‏ها حساب مى‏کنند مردم عمرهاى خود را و وقت‏هاى قرض‏ها و اجارات و معاملات و سایر امور خود را و به یک دوره آفتاب، یک سال تمام مى‏شود و به این حساب مضبوط مى‏گردد.

نظر کن در چگونگى تابیدن آفتاب که به چه نحو تدبیر کرده است حکیم وهّاب، به درستى که اگر در یک موضع آسمان ایستاده بود و تجاوز از آن نمى‏نمود هر آینه بسیارى از جهات از نور آن بهره‏ور نمى‏گردیدند و کوه‏ها و دیوارها و سقفها مانع مى‏گردید تابش آن را و چون مى‏خواست فیضش عام و نفعش تمام باشد چنان مقدّر ساخته که در اول روز از مشرق بر آید و بر آنچه مقابل آن است از جهت مغرب بتابد و پیوسته حرکت کند و بگردد به جاهاى مختلف الاوضاع از نور خود بهره رساند تا به مغرب منتهى گردد و به جانب مشرق که در اول روز نتابیده بتابد،

 

 پس هیچ موضعى از مواضع نمى‏ماند که بهره خود رااز نور خورشید نیابد زهى منعمى که در خوان احسانش گرده خورشید را به ذرات بر جمیع ساکنان معموره امکان از جماد و نبات و انسان و حیوان قسمت کرده و هیچ یک را بى‏بهره نگذاشته.

پس فرمود که: اگر آفتاب یک سال یا کمتر تخلف مى‏ورزید و بر اهل جهان نمى‏تابید حال ایشان ابتر مى‏بود، بلکه ایشان را در آن حال ثبات و بقا محال مى‏نمود، پس مردم نمى‏بینند که این قسم امور جلیله که نزد ایشان در تحصیل آنها چاره و حیله نیست چگونه بر مجارى خویش جارى گردیده‏اند و جهت صلاح عالم و بقاى نوع بنى آدم از اوقات خود تخلّف نورزیده‏اند.

استدلال کن به ماه که در آن دلایلى است نمایان بر وجود خداوند عالمیان که عامّه ناس در معرفت ماه‏ها به کار مى‏فرمایند، و سال قمرى را به آن مى‏شناسند اما با سال شمسى که مبنى بر حرکت آفتاب است موافق نیست زیرا که سال قمرى جمیع چهار فصل را فرا نمى‏گیرد و نشو و نماى ثمار و اشجار در آن مدت تمام نمى‏شود و به این سبب ماه‏ها و سال‏هاى قمرى از ماه‏ها و سال‏ها شمسى تخلّف مى‏ورزند و ماهى از ماه‏هاى قمرى مانند ماه مبارک رمضان‏ گاه در زمستان گاه در تابستان مى‏باشد.


**توحید مفضل سخنان امام صادق علیه السلام **

 ابان بن ابى عیّاش از سلیم بن قیس نقل مى‏کند که گفت: از على بن ابى طالب علیه السّلام شنیدم در حالى که مردى از آن حضرت در باره ایمان سؤال کرد و گفت: یا امیر المؤمنین، مرا از ایمان خبر ده بطورى که از غیر تو و بعد از تو از کسى در این باره سؤال نکنم.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: مردى خدمت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آمد و مثل همین که از من پرسیدى از آن حضرت سؤال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله با آن مرد مشغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.

سپس على علیه السّلام رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ مى‏دانى که جبرئیل به صورت انسانى نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود: «شهادت به اینکه خدائى جز اللَّه نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان‏ و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه‏اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگى بعد از مرگ و به همه مقدّرات- خیر و شرّ آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاورى‏[1].

______________________________
(1) در این حدیث در باره ایمان و اسلام نکات ظریفى ذکر شده که احتیاج به تفسیر و توضیح دارد. در مواردى که مفاهیم پیچیده است به بحار: ج 68 ص 356 مراجعه شود.


 

وقتى آن مرد برخاست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هر گاه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به او مطلبى مى‏فرمود او مى‏گفت: «درست مى‏گویى». پرسید: روز قیامت چه زمانى است؟ فرمود: سؤال‏ شونده از سئوال‏ کننده (در این باره) عالم ‏تر نیست. گفت: راست گفتى.

 پایه‏ هاى ایمان‏

امیر المؤمنین علیه السّلام بعد آنکه از کلمه «راست گفتى» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود:

بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.

یقین‏

یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[2].

هر کس مشتاق بهشت باشد شهوات را از یاد مى‏برد، و هر کس از آتش بترسد از محرّمات پرهیز مى‏کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بى‏ اعتنایى کند مصیبتها بر او آسان مى ‏شود[3]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات مى ‏شتابد.

صبر

صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک‏[4]، تأویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[5]، سنن پیشینیان.

 

هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت جستجو و تبیین مى‏ کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را مى‏ شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تأویل و تفسیر مى‏ کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را مى‏ بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است‏



[1] « به مقدرات ایمان بیاورى» یعنى: همه را از جانب خداوند بدانى.

[2]  هر یک از شعبه‏ ها در جمله‏ هاى بعد توضیح داده مى‏ شود.

[3] « ب»: مصیبتها را آسان مى‏شمارد.

[4] « ب»: نظر با حجّت.

[5] « د»: نصیحت گرفتن از عبرتها.

 هشام بن حکم از امام صادق علیه السّلام در بارۀ علت روزه گرفتن سؤال کرد،

آن حضرت فرمود: همانا که خداى عزّ و جلّ روزه را از آنرو واجب ساخت که غنى و فقیر بوسیلۀ آن در یک سطح قرار گیرند. و این بدان سبب است که غنى چنان نبود که اثر گرسنگى را احساس کند، تا بر فقیر رحم آورد، زیرا غنى هر زمان که چیزى مى‌خواست بر آن قادر بود، از این رو خداى عزّ و جلّ اراده کرد تا میان افراد خلقش تساوى برقرار سازد، و رنج گرسنگى و درد را به غنى بچشاند، تا نسبت به‌ ضعیف رقّت کند، و بر گرسنه رحم آورد.

 و امام ابو الحسن على بن موسى الرضا علیهما السّلام

ضمن جواب خود بر مسائل محمّد بن سنان، براى او نوشت: علّت تشریع روزه، شناختن اثر گرسنگى و تشنگى است، تا آدمى ذلیل و متضرّع و مأجور و اندوزندۀ ذخیرۀ عمل صالح و صابر گردد، و این سختیها براى او دلیلى بر سختى و شدائد آخرت شود، و علاوه بر خاصیّت شکستن صولت و سورت شهوات که در آن نهفته است، در عاجل دنیا براى او واعظى و بر آجل آخرت دلیلى باشد، تا از این رهگذر شدّت تأثیر آن سختیها را بر اهل فقر و مسکنت بفهمد، و در دنیا و آخرتش مؤثر افتد.

             منبع:

  • من لا یحضره الفقیه - ترجمه، ج‌2، ص: 386‌

بدن شناسی 
شناخت چاکرای اول (چاکرای ریشه ) بطور کامل بخش اول

کلیات مکانیک کوانتوم:
تحلیل کوانتومی پدیده ی فوتوالکتریک موفقیت بزرگی برای فیزیک بود، اما به نظر می آمد که این موفقیت از ناکامی بدتر است. فیزیک اکنون با یک بحران جدی دست و گریبان بود. چگونه می توانستند آن همه بصیرتی را که در قرن نوزدهم درباره ی سرشت موجی نور حاصل شده بود با این مفاهیم جدید آشتی بدهند؟ چون به هر حال، موج چیزی است گسترده و تپنده، در حالی که یک کوانتوم چیزی است ذره مانند و مثل یک گلوله ی کوچک. چگونه ممکن است هر دو تصور درست باشند؟ فیزیکدان ها می بایستی مدتی طولانی با معمای آزار دهنده ی سرشت موجی-ذره ای نور می ساختند. از اینکه سعی کنند از بینش های یانگ، ماکسول یا پلانک و اینشتین یکی را نفی کنند، هیچ پیشرفتی حاصل نمی شد. پس باید با چنگ و دندان به ظاهر تجربه می چسبیدند، هر چند از معنای آن سر درنمی آوردند. اما خواهیم دید که این داستان سرانجام پایان خوشی خواهد یافت.
اتم هسته ای:
در این میان توجه از نور به اتم ها معطوف شده بود. در سال 1911، ارنست رادرفورد و همکاران جوانش در منچستر به مطالعه ی رفتار پرتابه های کوچکی با بار مثبت، که ذرات آلفا نام داشتند، هنگام برخورد با یک ورقه نازک طلا پرداختند. بسیاری از ذرات آلفا بی آنکه تاثیر چندانی بپذیرند از ورقه ی طلا عبور می کردند، اما چیزی که اسباب شگفتی این محققان شد این بود که مسیر بعضی از این ذرات کاملا منحرف می شد. رادرفورد بعدها گفت این قضیه همانقدر شگفت انگیز بود که انحراف یک گلوله ی توپ 40 سانتی متری بعد از برخورد با یک دستمال سفره. از دیدگاه نظریه ی کیک کشمشی این هیچ معنایی نداشت، چون انتظار می رفت که ذرات آلفا مثل گلوله ای از توی این کیک بگذرند ...
                                                                                         
بار مثبت اتم های طلا، که ذرات آلفا با بار مثبت را دفع می کند، نمی تواند در سراسر کیک اتمی پخش باشد، بلکه باید همه ی آن در مرکز اتم جمع شده باشد. ذره ی آلفا وقتی از نزدیک با چنین بار متمرکزی روبرو می شد، ممکن بود کاملا منحرف شود. رادرفورد - که آزمایشگر بی مانندی بود اما ریاضیاتش چندان خوب نبود - به سراغ یک کتاب کهنه ی مکانیک دوره ی لیسانسش در نیوزیلند رفت و توانست نشان دهد که این تصور، که در اتم یک بار مثبت مرکزی داریم که الکترون ها به دور آن می چرخند، کاملا با رفتار مشاهده شده ی اتم جور در می آید. مدل کیک کشمشی اتم جای خود را به مدل "منظومه ی شمسی اتم" سپرد. رادرفورد و همکارانش هسته ی اتم را کشف کرده بودند.
این موفقیت بزرگی بود، اما باز هم به نظر می آمد از آن موفقیت ها باشد که از ناکامی بدترند. در واقع، کشف هسته فیزیک کلاسیک را به بزرگترین بحران تاریخش دچار کرد. اگر الکترون ها در اتم به دور هسته می چرخند، پس راستای حرکتشان پیوسته عوض می شود. اما الکترومغناطیس کلاسیک ایجاب می کرد که در چنین حالتی الکترون ها قسمتی از انرژیشان را به صورت تابش از دست بدهند و بنابراین دائم به هسته نزدیک بشوند. این نتیجه واقعا فاجعه بار بود، چون مستلزم این بود که اتم ناپایدار باشد، زیرا الکترون های سازنده ی آن باید با حرکتی مارپیچی به مرکز آن سقوط می کردند. در جریان این واپاشی، می باید نقش پیوسته ای از تابش گسیل می شد که هیچ شباهتی با بسامد های طیفی مجزای فرمول بالمر نداشت. بعد از سال 1911، دیگر به نظر نمی آمد که کاخ عظیم فیزیک کلاسیک دارد ترک برمی دارد، بلکه مثل این بود که زلزله ای دارد آن را زیرورو می کند ...

اتم بور:

اما، همانطور که در ماجرای پلانک و فاجعه ی فرابنفش اتفاق افتاده بود، این بار هم یک فیزیکدان نظری به میدان آمد و با یک فرض جسورانه و بنیادی موفقیت را از چنگال ناکامی نجات داد. او "نیلز بور" دانمارکی بود که با رادرفورد در منچستر کار می کرد. در 1913 بور یک پیشنهاد انقلابی کرد. در تصور کلاسیک، جسم سیاه انرژی را با یک فرایند پیوسته به درون خود می کشید و بیرون می داد، اما پلانک به جای آن یک فرآیند نقطه نقطه فرض کرده بود که در آن انرژی به صورت کوانتومی جذب یا گسیل می شد. معنی این فرض به زبان ریاضی، این بود که کمیتی چون انرژی مبادله شده، که پیش از آن تصور می شد همه مقادیر ممکن را می گیرد، اکنون فقط می توانست رشته ای مقادیر متمایز ( یعنی 1، 2، 3، ... ) را اختیار کند. به اصطلاح ریاضیدانان، پیوسته جای خود را به گسسته داده بود. بور دریافت که چنین چیزی در فیزیکی که کم کم داشت به دنیا می آمد قاعده باشد نه استثنا، و بنابراین اصولی شبیه اصولی را که پلانک درباره ی تابش به کار برده بود در مورد اتم به کار بست. اگر فیزیکدان کلاسیکی می خواست چیزی در این باره بگوید می گفت که الکترون ها در مدارهایی به دور هسته می چرخند که شعاعشان هر مقدار ممکن را می تواند داشته باشد. بور به جای این امکان پیوستگی یک شرط گسسته بودن را پیشنهاد کرد و گفت که شعاع ها فقط رشته ای از مقادیر متمایز و شمردنی ( اولی، دومی، سومی، ... ) را می توانند اختیار کنند؛ و نیز پیشنهاد دقیقی داد برای تعیین این مدار های ممکن، که در آن از دستوری استفاده می شد که شامل ثابت پلانک h بود ( این پیشنهاد مربوط می شد به تکانه زاویه ای، که حرکت دورانی الکترون را با آن می سنجند و با همان واحدهایی اندازه گیری می شود که h ) ...
 ویژگی پایداری اتم، که ویژگی بسیار مطلوبی بود، به آن اعاده می شد. وقتی الکترونی در حالت متناظر با کمترین شعاع ممکن قرار می گرفت ( که حالت متناظر با کمترین انرژی هم بود )، چون جای دیگری نداشت که برود، انرژی از دست نمی داد. دلیل آن که الکترون به این پایین ترین حالت می آمد این بود که از حالتی با شعاع بزرگ تر جا به جا می شد و انرژی از دست می داد. بور فرض کرد که وقتی چنین چیزی رخ بدهد انرژی اضافی به صورت یک فوتون گسیل می شود. با محاسبه معلوم شد که این فکر مستقیما به دومین نتیجه ی جسورانه ی بور منجر می شود، یعنی فرمول بالمر را برای خط های طیفی پیش بینی می کند. بعد از سی سال روشن شد که فرمول بالمر یک خاصیت عجیب و غریب و توضیح ناپذیر نیست، بلکه یکی از ویژگی های قابل فهم نظریه ی جدید اتمی است. داشت معلوم می شد که گسستگی یکی از ویژگی های تصور جدید کوانتومی است، و معلوم شد که خط های متمایز طیفی این گسستگی را منعکس می کنند.
آن حرکت پیوسته و مارپیچی که بر پایه ی فیزیک کلاسیک انتظار می رفت، جای خود را به جهش کوانتومی متمایز و گسسته از یک مدار با یک شعاع مجاز به مداری با شعاع مجاز دیگر ، و کمتر از آن، سپرده بود.
اتم بور پیروزی بزرگی بود. اما با نوعی دستکاری هوشمندانه چیزی به دست آمده بود که هنوز، از جهات بسیار، همان فیزیک کلاسیک بود. کار پیشگامانه ی بور، در واقع، تعمیر اساسی بنای فروریخته ی فیزیک کلاسیک بود. کوشش هایی که شد تا این مفاهیم را بیش از این گسترش بدهند، خیلی زود به مشکلات و تناقض هایی برخورد کرد. این کوشش ها که بعد ها "نظریه ی کوانتومی قدیم" نام گرفت، ترکیب ناپایدار و ناهمسازی بود که از مفاهیم کلاسیک نیوتن و ماکسول و دستور های کوانتومی پلانک و اینشتین پدید آمده بود. کار بور مرحله ی مهمی در داستان نظریه ی کوانتومی به شمار می آید، اما در واقع فقط یکی از منازل سر راه "نظریه ی کوانتومی جدید" بود؛ نظریه ای که این اندیشه های عجیب را به نحو کاملا یک پارچه و همساز توضیح می دهد. اما پیش از اینکه این نظریه به دست بیاید، پدیده ی مهم دیگری هم کشف شد که باز هم نشان داد یافتن راهی برای کنار آمدن با فکر کوانتومی ضرورتی است که از آن گریزی نیست ...
ادامه خواهد داشت ....